بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

درباره ی باران

روز پدر

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود خاک تا هفت آسمان بغض تغزل کرده بود حتم دارم در شب میلادت ای غوغا ترین حضرت حق نیز در کارش تامل کرده بود میلاد مظهر عدالت و سعادت علی بن ابیطالب و روز پدر مبارک   ...
26 خرداد 1390

واکسن 18 ماهگی

دیروز صبح زود از خواب بیدار شدی یعنی بیدارت کردم آماده ت کردم تا با بهار بریم بهداشت برای واکسن زدن خانمه قبلا بهم گفته بود قبل از اومدن استامینوفن بخوره منم قاشقو دادم دست بهار که بهت بده آخه بعضی وقتا از دست من نمی خوری ولی از دست بابا و بهار می خوری...... چرا؟ نمی دونم. تو راه یکم پیاده اومدی و یکم تو بغلم. وقتی رسیدیم دیدیم چقد شلوغه و مستقیم رفتیم تو اتاق واکسن ولی بهمون گفتن که باید پرونده ش تو نوبت باشه رفتیم پرونده رو بزاریم تو نوبت که دیدیم چقد پرونده جلوی ما هست چاره ای نبود باید می موندیم تا نوبتمون بشه یک ساعت موندیمو هیچی نگفتیم ولی بعد دیدیم اونایی که تازه از راه رسیدن رفتن داخل و ...
25 خرداد 1390

قد و وزن 18 ماهگی

امروز با بهار بردیمت بهداشت که اونجا خانمه اوخت کنه اونم نه یکی دو تا ولی بازم جون سالم به در بردی گفتن امروز قد و وزن سه شنبه واکسن خیلی ناراحت شدم آخه واکسنت یه هفته عقب افتاده گذاشتمت رو ترازو کلی گریه کردی برا چی نمی دونم من که پیشت بودم فکر کنم بخاطر اینکه صبح زود خوابتو بهم زدم عصبانی بودی اگه گفتی چند کیلو بودی 8 کیلو و 650 گرم فسقلی بازم خوبه از یک سالگی تا الان یک کیلو و 150 گرم رشد کردی . خانمه می خواست قدتو اندازه بگیره بازم گریه کردی پیش خودم گفتم حالا خوبه نمی خوای واکسن بزنی وگرنه اینجا رو می ذاشتی رو سرت قد:76 سانتی متر (نیم وجبی ) دور سرت هم 46 سانتی ...
22 خرداد 1390

واکسن فردا یادت نره

فردا باران جون باید ببرمت واکسن بزنی یادمون نره ها. نمی خوام بترسونمت فقط برا یاد آوریه . دیشب خونه مامان جون اینا اولش بد اخلاق بودی چون از خواب بیدارت کرده بودیم ولی بعدش خوب شدی کلی با بچه ها بازی کردی و ذوق کردی و خندیدی. هر کی ازت می پرسید چند کیلویی می گفتی هش ولی عجله نکن فردا معلوم می شه. وقتی هم رسیدیم خونه انقد کار داشتی که رفتی سراغ کارات و مطالعاتت.   بعدشم شیر خوردی و خوابیدی     ...
21 خرداد 1390

نی نی

دیشب یه نی نی خو شگل دیدی چقدر دوسش داشتی از جفتش تکون نمی خوردی دیگه در مقابل اون نی نی تو شده بودی یه خانم خوشگل آخه نیروانا فقط سه ماهشه و تو یکــــــــــــسال و نیـــــــــــــــــم.                                                                     با خاله فرشته اینا شام رفتیم بیرون به تو که همیشه خدا رو شکر خوش می گذره این دفعه خیلی خوب بود چون نی نی بود ...
21 خرداد 1390

آب بازی

الآن ساعت 12:15 نیمه شبه و تو الآن خوابی . پس این مطالبی که برات مینویسم مال دیروز میشه. باید منو ببخشی بازم اول صبح بیدارت کردم اول اول صبح که نه دلم نیومد ساعت 8:30 تو و آجی بهارو بیدار کردم. آماده ت کردم بهار هم آماده شد تا بریم مدرسه برگه هامو تحویل بدم جناب عالی رو نبردم با خودم مدرسه گذاشتمت پیش خاله مژگان (مربی مهدت)کارم زیاد طول نکشید و نیم ساعت بعدش اومدم دنبالت. رسیدیم خونه با اصرار بهار رفتید تو حیاط آب بازی تو هم که عاشق آب بازی. بعد آب بازی حمومت کردم . غر غرت شروع شد که مه مه ,مه مه منم شیشه شیرتو بهت دادم که بخوری. عصری رف...
19 خرداد 1390

باران هیجده ماهه شد

امروز شانزدهم خرداد 1390  هجده ماهت تموم شد. می خواستم امروز ببرمت بهداشت که واکسنتو بزنی ولی کارتتو که نگاه کردم دیدم نوشته یکشنبه ساعت 8:30 پس باید صبر کنم تا یکشنبه ببرمت فعلا جان سالم بدر بردی .   کارهایی که می تونی انجام بدی:   تسلط کامل در راه رفتن حرف زدن به صورت تک کلمه شناخت اجزائ صورت توجه به تلویزیون و نگاه کردن به آن لیوان آبو میدیم دستت خودت آب می خوری شیشه شیر میدیم دستت خودت می خوری (وقتی فضول میشی و ما حواسمون نیست بقیه ی شیرتو میریزی رو زمین) به بیرون رفتن خیلی علاقه داری ( معمولا موقع بیرون رفتن برای عوض کردن لباسات خی...
16 خرداد 1390