بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

درباره ی باران

بیمارستان

  دیروز غروب بالاخره بابا طاقت نیاورد و بریدیمت بیمارستان . من به بابا گفتم که وقتی بچه تب داره ولی هیچ عوارض دیگه ای نداره دکترا می گن اگه تبش قطع نشد و پنج شیش روز اینطوری بود بیارینش پیشم البته من تبتو با استامینوفن کنترل می کردم ولی بابا خیلی نگران بود و می گفت ضرر که نداره ولی ضرر داشت چون دیروز هوا خیلی بد بود باد و خاک خیلی شدید . توی بیمارستان خیلی معطل شدیم اولش دختر خوبی بودی ولی آخر آخراش خسته شدی و خیلی فضولی کردی.                                 &n...
13 خرداد 1390

باران تب داره

  این سه روزه بدنت خیلی گرمه نمی دونم علتش چیه فکر کنم می خوای دندون در بیاری ولی دکترا می گن این دو موضوع هیچ ربطی بهم ندارن ولی نمی دونم چرا بچه ها وقتی تب می کنن بدون هیچ عوارضی بعدش دندون در میارن. این دو روز (چهارشنبه و امروز )بردمتون خونه مامان جون ولی خدا رو شکر دیگه مراقبتام تموم شد. ...
12 خرداد 1390

هولا هولا

چند روزه که یاد گرفتی وقتی آهنگ برات می زاریم می رقصی وقتی آهنگ تموم شد برا خودت دست می زنی و می گی هولا هولا ...... هورا هورا کردن رو از بهار یاد گرفتی کلا هر کاری بهار انجام می ده تو تکرار می کنی به خاطر همین به بهار می گم همیشه کارای خوب بکن تا باران هم یاد بگیره. امروز صبح زود ساعت پنج از خواب بیدار شدی اومدی پیشم گفتی آب بعد خودت راه افتادی طرف آشپزخونه منم دنبالت تو آشپزخونه اشاره کردی به چراغ و گفتی : این این منم چراغو روشن کردم برات آب ریختم تو لیوانت خوردی بعد گفتی بییم(یعنی بریم) خواستیم بریم بخوابیم اشاره کردی به چراغ و گفتی این این منم چراغو خاموش کردم بعدش جلو جلو راه افتادی طرف ا...
10 خرداد 1390

بدون عنوان

ا مروز بازم مجبور شدم صبح زود خواب زده ت کنم و بزارمت خونه مامان جون                                              ببخشیدعزیز دلم وقتی رفتی بغل باباجون گریه کردی (کلا اخلاقت اینطوریه وقتی خوابت میاد  فقط مامانتو می خوای قربونت برم) ناراحت شدم که گریه کردی ولی چاره ای نداشتم باید زود می رفتم آخه هم دیرم شده بود هم آژانس دم در منتظر بود وقتی ساعت ده اومدم دنبالتون هنوز خواب بودی (بهار گفت او...
9 خرداد 1390

هنر تازه

باران یاد گرفته قاشقو مستقیم می بره تو دهنش تا به امروز نمی تونست قاشقو کج می کرد و هر چی توش بود می ریخت ولی از امروز دیگه می تونه ...
8 خرداد 1390

قالب جدید

قالب وبلاگ باران رو عوض کردم قبلی قشنگ بود فقط چون دوست داشتم قالبش تو نی نی ها تک باشه عوضش کردم.   ...
8 خرداد 1390

باران قلدر

بالاخره خوابیدی خوابای خوب ببینی عزیزم ولی چرا آجی بهار اومد پیشت بخوابه بش گفتی اونور اونور آخه دختر انقدر قلدر  منم به آجی گفتم تو رو خدا برو اونور تا   باران بخوابه ولی خیلی از دستت ناراحت شدم  دیروز پریروزا دقیق بگم پنجشنبه ی گذشته می خواستیم بریم بازار (همیشه دوست داشتم بازار ببرمت چون احساس می کنم روحیه ت عوض می شه خیلی از مامانا بهم میگن اشتباه می کنی ولی من دلم نمیاد برا بازار رفتن از خودم جدات کنم)سعی کردی کفشاتو خودت بپوشی خیلی تلاش کردی  بازم خوبه انقدر پشتکار داری     ولی نتونستی کفشاتو پات کنی  مامانت که من باشم کفشاتو پات کرد و...
8 خرداد 1390

وضو

سلام باران خانم امروز بعد از ناهار بغلت کردم و دست و روتو شستم وقتی گذاشتمت رو زمین دو تا دست کوچولوتو کشیدی رو پاهات فکر کنم .......نه مطمئنم که می خواستی وضو بگیری آفرین دختر گلم. ...
5 خرداد 1390

روز مادر

‹«‹تولد حضرت فاطمه زهرا را که مصادف است با      روز مادر به تمام مادران عزیز تبریک می گویم.›»›     ...
3 خرداد 1390