گل مامان باران خانم
سلام عزیزم (دالـــــــــــــــــی)
الان قبل از اینکه بخوابی داشتی تاب تاب عباسی می خوندی کاری به کسی نداشتی راه می رفتی و واسه خودت زمزمه می کردی
بابا که میاد خونه می خواد یه استراحتی بکنه و بره دوباره سر کار ول کن بابا نبودی همش می گفتی بغل دده بابا هم یکم بغلت کرد ولی به یکم راضی نبودی
دیشب هم که فیلمی شده بودی بابا می خواست بره از روبرو برات پمپرز بخره کلی گریه کردی و منم اسرار به بابا که ببرش ولی بابا رفت و تو رو نبرد وقتی برگشت خونه انقد گریه کردی که بابا بردت و برات پفک خرید وقتی از خیابون می خواست ردت کنه دوباره گریه کردی که می خوام خودم راه برم دیگه فکر کنم بابا فهمیده من تو خونه از دستت چی می کشم اونم با زبون روزه (شوخی کردم بابا به دل نگیر )
دیشب مامان جون اینا اومدن خونمون و یه شب خوب رو سپری کردیم.
شادی هم اومده بود باشون شهرزاد و دلارام جون یکشنبه ی گذشته رفتن کرج
چند روز پیش با بهار رفتین تو استخر بازی کنید به خاطر خانم استخر رو کم عمق کردیم که یبار نیفتی تو آب اوفه بشی ولی خیلی آجی بهار و اذیت کردی اشکال نداره بزرگ می شید دو تاتون یادتون میره.
هر کی این عکسا رو ببینه فکر می کنه چقد باران غذا می خوره نه بابا این خبرا نیست این ظرف خوشگلو برات خریدم که شاید توش غذا بخوری ولی نه بازم فایده ای نداشت.