باران هیجده ماهه شد
امروز شانزدهم خرداد 1390 هجده ماهت تموم شد.
می خواستم امروز ببرمت بهداشت که واکسنتو بزنی ولی کارتتو که نگاه کردم دیدم
نوشته یکشنبه ساعت 8:30 پس باید صبر کنم تا یکشنبه ببرمت فعلا جان سالم بدر
بردی .
کارهایی که می تونی انجام بدی:
تسلط کامل در راه رفتن
حرف زدن به صورت تک کلمه
شناخت اجزائ صورت
توجه به تلویزیون و نگاه کردن به آن
لیوان آبو میدیم دستت خودت آب می خوری
شیشه شیر میدیم دستت خودت می خوری (وقتی فضول میشی و
ما حواسمون نیست بقیه ی شیرتو میریزی رو زمین)
به بیرون رفتن خیلی علاقه داری ( معمولا موقع بیرون رفتن برای
عوض کردن لباسات خیلی بام همکاری میکنی موهاتو میگیری تو
دستت نشونم میدی یعنی گیره برام بزن )
وقتی بابا میاد خونه تا صدای در کوچه رو میشنوی بدو بدو میری دم در
بچه های زیر پنج سال نخونن تا چیزی به میلت نباشه یا جیغ می زنی
یا پهن زمین میشی یا اگه چیزی دستت باشه پرت می کنی
دیروز با مامان جون اینا خاله عذرا اینا و عمو طاهر رفتیم پارک ساحلی انقدر فضول
بودی که حتی نذاشتی یه عکس ازت بگیرم
روز قبلش هم از فضولی های زیاد و قابل کنترل نبودنت تو آشپزخونه از پشت افتادیو سرت
محکم خورد رو سرامیکا خیلی بابا و من نگرانت شدیم انقد بابا برات دست تکون داد تا
جوابشو بدی ببینیم هوشیار هستی یا نه دیدیم خدا رو شکر خوبی ولی خیلی ترسوندیمون
سر خودتم داغون شد اصلا اون روز انگار روز خوبی نبود چون آجی بهار هم حالش خوب
نبود انگار رو دل کرده بود.