بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

درباره ی باران

مسافرت

1390/4/12 19:34
نویسنده : مامان باران
2,226 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه خیلی کار داشتم و نتونستم زیاد توضیح بدم تو هم که دختر خوبی بودی زیاد اذیت نکردی تمام وسایلمونو جمع کردیم و چون بابا خسته بود و کارامون تا 3 نصفه شب ادامه داشت چیدن وسایل تو ماشین موکول شد به فردا صبح .

دوشنبه صبح ساعت 5 صبح از خواب بیدار شدیم و بعد از خوندن نماز وسایل رو تو ماشین جاسازی کردیم و رفتیم خونه مامان جون اینا و با بابا جون و مامان جون رفتیم به سمت نهاوند .

تو راه خیلی خوش گذشت یکم بغل من بودی یکم بغل مامان جون یکم هم می رفتی جلو بغل بابا جون .

تو مسافرت یاد گرفته بودی به مامان جون می گفتی مامان جی و به بابا جون می گفتی بابا جی . ما رو بگو که چقد ذوق می کردیم .

ساعت 8:30 تو اندیمشک برای صرف صبحانه یک ساعتی توقف کردیم.

باران

بعد از صرف صبحانه به سمت نهاوند رفتیم چون جاده ی جدید از اندیمشک به خرمآباد زده شده بود ما دو ساعته به خرمآباد رسیدیم راه پر از تونل بود که با حسابای بابا جون 16 تونل.

تونلهای راه اندیمشک-خرمآباد

تونلهای راه اندیمشک-خرمآباد

تقریبا ساعت 12:30 بود که به سراب گاماسیاب رسیدیم . سراب گاماسیاب یه سراب قشنگیه که در 15 کیلومتری نهاوند قرار داره.

سراب گاماسیاب

ناهار رو اونجا خوردیم و بعد از یکم استراحت به طرف شهر نهاوند حرکت کردیم.

باران در سراب گاماسیاب

باران با دو قطره اشک روی گونه

عادت کرده بودی زیپ کیفمو باز می کردی و تمام وسایلمو می ریختی روی زمین چون کیفو ازت گرفتم کلی گریه کردی ولی من با استفاده از سیاستهای مادرانه با یه اسپری مشغولت کردم.

در نهاوند در خانه ی معلم مستقر شدیم یکم استراحت کردیم و رفتیم بازار .

باران

نسبت به شهرش که کوچیکه بازار خوبی داشت و مامان یکم خرید کرد.

شام هم مامان جون از خونه دلمه ی کلم برگ آورده بود . رفتیم پارک شاممونو خوردیم و به هتل برگشتیم.

از بس خسته بودی تا صبح تکون نخوردی و یه سر خوابیدی تقریبا تمام چهار شب رو همینطوری بودی.

سه شنبه صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و رفتیم سراب گیان.

قبلا سه سال پیش با آجی بهار  اومده بودیم ولی اونموقع تو نبودی .

سراب خیلی قشنگیه و به قول بابا جای بکریه ولی این سری به خاطر ساختمونی که اون بالا می ساختن هم راه آبشاها رو بسته بودن هم آبشو به کلی گل کرده بودن.

سراب گیان

باران در سراب گیان

بعد از ظهر رفتیم هتل و دیگه جایی نرفتیم چون حسابی خسته شده بودیم .

استراحت کردیم و شب بعد از سریالها خوابیدیم.

فردا صبح چهارشنبه 90/4/8 بازم همون هول و هوش ساعت 9 از هتل زدیم بیرون و نهاوند رو به مقصد صحنه ترک کردیم.

صحنه شهری زیبا و سر سبز در تقریبا 60 کیلومتری کرمانشاه است .

صحنه دارای سرابی بسیار زیبا به اسم سراب دربند است که داخل شهر صحنه قرار دارد.

ما برای ناهار به سراب دربند رفتیم.

سراب دربند

سراب دربند

سراب در بند

بارن در سراب دربند

باران

سراب در بند

از سراب صحنه به سمت کرمانشاه حرکت کردیم که سر راهمون به بیستون سری زدیم .

کتیبه ی داریوش بزرگ در بیستون

دریاچه ی بیستون

بهار و باران

بعد از بیستون به کرمانشاه رفتیم . الحق و الانصاف دختر خوبی بودی .

ساعت 6:30 به کرمانشاه رسیدیم و تا در هتل خانه ی معلم مستقر شدیم ساعت 7 شده بود .

بعد از استراحت کوچولو ساعت 8 رفتیم بازار ولی بابا جون با ما نیومد چون حسابی خسته بود.

ما هم زیاد تو بازار نبودیم تقریبا طرفای ساعت 10 دیگه بازار رو به تعطیلی بود.

برای شام چند تا ساندویچ خریدیمو رفتیم هتل.

پنجشنبه 90/4/9

اولا روز عید بود و عید همتون مبارک (مبعث حضرت رسول اکرم (ص))

پنجشنبه اول رفتیم طاق بستان که از آثار دوره ی ساسانیان است

تا ساعت 10 اونجا بودیم.

طاق بستان

باران در طاق بستان

باران

بهار و باران

بعد از طاق بستان به بازار سنتی رفتیم تا سوغاتی بخریم تا ساعت 12 طول کشید و بعد برای ناهار به همان طاق بستان برگشتیم .

رستورانی سنتی به نام بیشه با محیطی سر سبز و قشنگ .

تنها جایی بود که یکم ناهار خوردی انگار دنده کباب دوست داشتی بر عکس مامان و بابات .

عصری هم به خاطر آجی نازت رفتیم پارک شهر بازی .

شهر بازی

شهر بازی

البته عصرا هر وقت زودتر آماده می شدیم می رفتیم پایین و توی پارک هتل بازی می کردیم.

باران

خلاصه پارک شهر بازی آخرین جایی بود که رفتیم ساعت 9:30 برگشتیم هتل و بعد از صرف شام و دیدن سریالها (کو چولوی من اون موقع خواب خواب بود) خوابیدیم.

صبح جمعه ساعت 6 مامان با بقیه ی بزرگترا وسایل رو جمع کردیم رفتیم صبحانه خوردیم و ساعت 8 صبح به سمت اهواز حرکت کردیم .

به لطف خدا ساعت 14:30 رسیدیم اهواز .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سارا
14 تیر 90 12:36
سلام بارن جون خوبی قربونت برم؟مسافرت خوش گذشت خاله جون؟عکساتو دیدم معلوم بود حسابی بهت خوش گذشته ایشالله که همیشه شاد باشی


مرسی همچنین
سارا
14 تیر 90 12:41
سلام باران عزیزم عیدت مبارک خاله جون بووووس
مامان نازنین زهرا
17 تیر 90 18:29
سلام دختر قشنگ و ناز همیشه به گشت جگر طلا تونل ها منو به یاد سفر عید نوروز به دزفول انداخت یادش بخیر البته عید یک بارو نصفی اومدم اهواز