اومدن عمه اینا به اهواز
دیروز صبح عمه با عمو رضا با بچه ها با ماشین خودشون به سمت اهواز حرکت کردند چون جاده ی جدید ساخته شده به لطف خدا بعدازظهر اهواز بودند تقریبا یک سال و نیم بود که ندیده بودیمشون .
پارسال عید به خاطر کنکور شادی و شهرزاد به اهواز نیومدن .
ما هم قرار گذاشتیم ساعت 11 شب بریم خونه مامان جون ببینیمشون .
وقتی رسیدیم بچه ها همه با خوشحالی دویدن دم در ولی تو نمی شناختیشون وقتی اونا رو دیده بودی سه ماهت بود و الان به لطف خدا یک سال و 7 ماه .
طبق معمول غریبی کردی بغلشون نمی رفتی ولی آخراش بهتر شدی تا ساعت 1 نصفه شب اونجا بودیم و وقتی اومدیم خونه فقط گریه می کردی آخه از وقت خوابت یک ساعت گذشته بود من هم اولین کاری که کردم جنابعالی رو خوابندم.
از دو روز پیش یاد گرفتی عربی می رقصی به قول خودت اَببی.به بهار می گفتی "بها بها بیا اَببی "
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی